جمعه، تیر ۱۳، ۱۳۹۳

رضا آزموده : مادرم در بستر بیماری از پسرش در لیبرتی بی خبر است


رونوشت : به رهبران سازمان مجاهدین 
مادر مهربونم ( مادر آزموده ) مادر همه جانباختگان و مبارزان راه آزادی و برابری , زبان من قاصر است از تو و دردهایت بنویسم , قبلا از تو نوشتم ولی میخواهم اینبار از تو که روی تخت بیمارستان در بدترین شرایط بین مرگ و زندگی دست و پا میزنی ! برای از ما بهترون ( مجاهدین ) بنویسم که البته اگر ذره ای انسانیت و انساندوستی در اینها یافت میشد , همان وقت که نوشتم و گفتم چشم انتظار
تلفن پسرت مرتضی هستی و میخواهی صدایش را بشنوی ! یک کاری برایت میکردند و همانوقت که از طریق دفتر سازمان ملل در لیبرتی برایشان پیغام دادم که مریض هستی , به پسرت اجازه میدادند تا با تو تماس بگیرد و .........................و اگر اینچنین کرده بودند , من مطمئن هستم در حال حاضر در چنین شرایطی نبودی و انگیزه زندگی کردن در تو بالا میرفت و بیشتر مقاومت میکردی . تو که ٧ سال در جلوی زندانها برای پسرت ( علیرضا ) با همه مادران و پدران مجاهدین همدرد بودی و فرزندان آنها را فرزند خودت میدانستی و نهایتا رژیم اسلامی پسرت را به قتل رساند و حتی محل دفن وی را هم به تو نگفت تا بروی بر سر مزارش اشکی بریزی ! تو که ٢ سال در جلوی زندانها به ملاقات همسرت میرفتی و با خانواده مجاهدین همدرد بودی و نهایتا پس از آزادی وی , بدلیل صدمات وارده از شکنجه و زندان , وی تو را تنها گذاشت و رفت ! تو که بلافاصله پس از اعدام علیرضا در زندان اوین , خبر مفقود شدن ( در شهر اسلام آباد غرب اعدام شده بود ما به تو نگفته بودیم ) پسر باهوش و ٢٠ ساله ات اکبر را شنیدی و حتی قبر وی را هم نمیدانی کجاست ! و پس از آن خبر کشته شدن سومین پسرت عباس را که در بازگشت از عملیات در عراق کشته شد را شنیدی و هیچگاه نتوانستی بر سر مزارش بروی ! تو که چشم انتظار فرزندان دیگرت بودی و خوشبختانه , مرا برای یکبار , پس از ٢٢ سال در آذربایجان دیدی ! ولی هنوز نتوانستی پس از تقریبا ٢٧ سال پسرت مرتضی را ببینی و الان ٨ سال است حتی صدای وی را هم از طریق تلفن نشنیدی ! هر بارهم میگفتی , مامان من فقط منتظرم مرتضی را ببینم تا با خیال راحت بروم , هر بار تلویزیون مجاهدین را نگاه میکردی میگفتی شاید مرتضی را ببینم ! من به تو میگفتم آخه سالیان هست گذشته چطوری مرتضی را تشخیص میدهی !؟ میگفتی من یک مادر هستم و میتونم پسرم را از میان آن همه آدم پیدا کنم و وی را حس کنم , من خیلی تلاش کردم تا فیلمی و عکسی از وی برایت پیدا کنم تا برایت بفرستم ولی موفق نشدم ( چون همه چیز مجاهدین امنیتی است و به آنها هم هیچگاه نمیتوانم درخواستی بدهم , چون متاسفانه بدنبال منافع خودشان هستند و به چیز دیگری فکر نمیکنند ) امروز هم با دفتر سازمان ملل در کمپ لیبرتی تماس گرفتم و از آنها درخواست کردم که به پسرت خبر بدهند تا بیاید با تو حرف بزند ولی آنها گفتند در حال حاضر بدلیل امنیتی ما در کمپ نیستیم و بیرون شهر بغداد هستیم , بنابر این تلفن خود مجاهدین در کمپ لیبرتی را به من دادند تا از خود آنها درخواست کنم , و من فقط به خاطر تو که صدای مرتضی را بشنوی و زنده بمانی , با آنها تماس گرفتم و درخواست خود را مطرح کردم , گفتند بررسی میکنیم ! و هنوز پاسخی از آنها دریافت نکردم , امیدوارم من خطا کرده باشم و هنوز ذره ای حس انساندوستی در رهبران آنها وجود داشته باشد و اجازه بدهند که با پسرت صحبت کنی . به امید بهبودی هر چه زودتر تو و همه مادران و پدران دردمند و ستم دیده در ایران و به امید سرنگونی جمهوری اسلامی , که مسبب اصلی همه این ناملایمات و دردها و رنجهاست , دوستت داریم , فقط زنده بمان , میبوسمت عزیزم


رضا آزموده پنجشنبه ۱۲ تیر ١٣٩٣ برابر با ۳ ژوئیه ۲۰۱۴ هلند

عکس مربوط به دیروز است که هنوز مادر را به ای سی یو نبرده بودن


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر